جهان در تنگنا
جهان در تنگنا
جهان در تنگنا
نويسنده:فاطمه محمد
نظريه ي جهاني شدن را مي توان ازابعاد وديدگاه هاي گوناگوني تحليل کرد و قوت و استحکام اين نظريه رابررسي نمود و از راستي آن سخن به ميان آورد. نظريه ي جهاني شدن همچون هر نظريه ي ديگري با محدوديت هايي روبه روست. اين محدوديت ها تحليل يک بُعدي سهم فرهنگ و رسانه ها، اهميت آنها در دوران معاصر، بررسي يک جانبه ي سهم دولت ها وشرکت ها درجهاني شدن و...رادربرمي گيرد. اگربخواهيم اين مسئله را دقيق تر بررسي کنيم و محدوديت هاي نظريه ي جهاني شدن را به گونه اي روشن بيان نماييم. مي توانيم آنها را به موارد ذيل دسته بندي کنيم.
اين ادعا که قدرت دولت ها توسط سازمان هاي فرامليتي کاهش يافته است نمي تواند تأييد شود درست است که بعضي ازدولت ها ناتوان وضعيف هستند، دولت هاي ديگر، به ويژه دولتهاي ثروتمند همچنان نيرومندند و کماکان خود را محق مي دانند که شهروندان خود را کنترل کنند و با دو لت هاي ديگر وارد جنگ شوند. دولت هاي اصلي، براساس تو انايي سرکوب داخلي خود،در حال حا ضر نيرومندتر از گذشته شده اند. دولت ها براي افزايش توانايي تهاجمي خود، بعد از افول جنگ سرد، هزينه ي نظامي شان را افزايش داده اند. درمورد رسانه ها، برخلاف آنچه نظريه ي جهاني شدن ادعا مي کند، گسترش فنّاوري هاي جديد، به ويژه تلويزيون ماهواره اي، مرزبندي هاي ملي را از ميان بر نداشته است؛ زيرا دولت ها، شرکت ها و مخاطب رسانه ها کاملا ًريشه در واقعيت هاي محلي ومنطقه اي خود دارند.
محصولات رسانه ا ي که بتوان آنها را جهاني ناميد قطعاً وجود دارد، اما ويژگي آنها وابسته به بازارهايي است که در کشورهاي ثروتمند وجو د دارند،اگرخاستگاه برنامه هاي رسانه ا ي کشورهاي فقير ترباشداين برنامه ها قبل ازاينکه به محصولات جهاني تبديل شوند به منظو رسازگارشدن با ذوق وسليقه ي ملل ثرو تمند ترتغييرمي يابنداين مسئله حتي وقتي رخ مي دهدکه خاستگاه محصولي در کشوري ثروتمند است و به واسطه ي کشوري ديگرجهاني مي شود. حتي سرمايه هاي رسانه اي بي خانمان در نهايت برقدرت هاي قانوني وسياسي دو لت هاي خاص مبتني هستند.
افزون بر موارد بالا، مسئله اي که درباره ي نظريه جهاني شدن وجود دارد، اين نيست که اين نظريه اعتبارچنداني ندارد؛ اين نظريه، همانند همه ي نظريه ها، به پديده هايي خاص توجه مي کند و از پديده هاي ديگرغفلت مي نمايد. درباره جهاني شدن بايد گفت که اين نظريه به جابه جايي بين المللي و تبادل فرامليتي توجه مي کند. پديده هاي واقعي وجود دارند و تا آنجا که حساسيت ما را برمي انگيزند، به ويژه در قلمرو اقتصاد، سهم ارزشمندي دارند، اما اين توجه و تمرکز بدون هزينه نخواهد بود و هزينه ي آن توجه به ملاحظات قدرت ونابرابري است که موضوع هاي سنتي علوم اجتماعي تلقي مي شوند و درنظريه اي که بررسي شد محوري به شمارمي آيند. غفلت ازاين عوامل به تصوير بسيار مخدوش ازجهان معاصر منجر مي شود.
همان گونه که پيشاپيش خاطرنشان شد، نظريه ي جهاني شدن، بعضي ازپديده هاي واقعي را ناديده مي گيرد که تبيين آنها اهميت بسياري دارد؛ براي مثال يکي از اين پديده ها مهاجرت درسطح جهاني است؛ مهاجرت به کشورهاي ديگر کماکان واقعيت سياسي واجتماعي محوري درجهان معاصراست. براي نمونه، در سال 2001م، نيم ميليون نفر به بريتانيا مهاجرت کردند و دردهه ي 1993- 2002م، 3,9 ميليون نفروارد اين کشورشدند و 2,5 ميليون نفرآنجا را ترک کردند. جا بجايي جمعيت درامريکا بسيار بيشتراست. ازاين رو آشکاراست که مهاجرت بين المللي يکي از ويژگي هاي مهم جهان معاصر به شمار مي آيد. اما اين تصورکه چنين جابه جايي هايي، که درجاي خود مهم هستند، نشان دهنده ي تحرک وجابه جايي شمارعظيمي ازافراد دردوران اخيرند اشتباه است. تغيير و جابجا عظيم جمعيت در25سال اخيربه همان ميزاني است که در قرن نوزدهم در بريتانيا اتفاق افتاد.اين جابجايي ها در درون يک کشور و از روستاها وحاشيه ها به شهرها رخ داده اند.مي توان به راحتي مشاهده کرد که ميليون ها نفردرحال جابه جايي هستند، اما جابجايي آنها بيشتر در درون کشورهاست ونه ميان کشورها واين نشان دهنده ي تداوم فرايندي است که از قرن هيجدهم به بعد رخ داده است.
اين جابجايي ها دردرون کشورها، ميان افرادي که ممکن است بسيارمتفاوت از يکديگر باشند اما مجبورنيستند ازمرزهاي جغرافيايي - سياسي عبور کنند، ميزان مهاجرت بين المللي را تحت الشعاع قرار مي دهند. ازاين نظر، رسانه هايي که مختص به مناطق جديدند ازاهميت برخوردارند. دليل اين انديشه و باور وجود ندارد که الگوهاي رسانه اي شهرها درکشورهاي درحال توسعه، که به خاطرمهاجرت داخلي عظيم درحال انفجارند، درحکم ابژه هاي مطالعه از توجه اندکي برخوردارند يا بينش هايي را ايجاد مي کنند که براي فهم ما از تجربه ي بشرارزشمندي کمتري دارند.
اين واقعيتي شگفت انگيزاست که درحالي که بخش عظيمي ازانرژي و تلاش به مطالعه ي زندگي فرهنگي مهاجران درميان کشورها اختصاص يافته است، توجه اندکي صرف اين پديده هاي بسياربزرگ شده است. دودليل براي اين غفلت وجود دارد: نخست اينکه اگر به مقصد و هدف مهاجرت بين المللي در بيست سال اخيرتوجه کنيم، درمي يابيم که چنين مهاجرتي در کشورهاي توسعه يافته، به ويژه استراليا، امريکاي شمالي و اروپا رخ داده است. دربسياري ازکشور هاي درحال توسعه، چنين مهاجرتي نسبتي از جمعيت را به خود اختصاص داده است حتي وقتي تعداد افزايش مي يابد.آشکاراست که چنين پديده اي، نوعي تحول جديد دراستراليا ياامريکا وحتي اروپا نيست، بلکه پديده ا ي عادي است که به طور روزافزون آشکارمي شود. دليل اينکه چرا پژوهشگران براين موضوع تمرکز مي کنند و نه بر تغييراتي که درسطح گسترده تر در آسيا و جاهاي ديگراتفاق مي افتد صرفا ًکوته بيني و تنگ نظري است؛ دليل دوم اين است که اين گذربه شهرها، نشان دهنده ي ناتواني نظريه ي جهاني شدن ازتبيين مهم ترين ويژگي هاي جهان معاصراست. به محض اينکه اين پديده درحکم تجربه ي مهاجرت عظيم در جهان معاصرمدنظر قرار گيرد وبه رسميت شناخته شود، اين جابه جايي عظيم جمعيت ما را مجبور مي سازد به بازنگري درباره ي نظام اجتماعي اي دست زنيم که اين پديده در آن اتفاق مي افتد. اين پديده، صرف نظر از برخي فرايندهاي تازه اي که ازپويايي منحصر به فرد و بي سابقه برخوردارند، فوق العاده براي ما آشناست. جابه جايي ازحومه ها وروستاها به شهر، يکي از نتايج ديرينه و ريشه دار توسعه و گسترش سرمايه داري است. حال شاهديم که کشتي هايي پُر از ايرلندي ها، آلماني ها، ايتاليايي ها و بقيه ي اتباع کشورهاي اروپايي به سمت نيويورک حرکت مي کنند. مي توان به راحتي به يادآورد که در زمان هايي نه چندان دور، همين کشتي ها بودند که بردگان آفريقايي را از آفريقا به آامريکا مي بردند . همين موضوع درباره ي همه ي پديده هاي ديگري که بررسي کرديم صادق است. عامل اصلي اي که اين پديده ها را تبيين مي کند جهاني شدن نيست، بلکه سرمايه داري است آن هم درتازه ترين وفراگيرترين دوره اش(1).
1-محور اصلي بحث بين المللي درباره ي فرهنگ ورسانه
2-اهميت و گستره ي فعاليت رسانه ها
اين ادعا که قدرت دولت ها توسط سازمان هاي فرامليتي کاهش يافته است نمي تواند تأييد شود درست است که بعضي ازدولت ها ناتوان وضعيف هستند، دولت هاي ديگر، به ويژه دولتهاي ثروتمند همچنان نيرومندند و کماکان خود را محق مي دانند که شهروندان خود را کنترل کنند و با دو لت هاي ديگر وارد جنگ شوند. دولت هاي اصلي، براساس تو انايي سرکوب داخلي خود،در حال حا ضر نيرومندتر از گذشته شده اند. دولت ها براي افزايش توانايي تهاجمي خود، بعد از افول جنگ سرد، هزينه ي نظامي شان را افزايش داده اند. درمورد رسانه ها، برخلاف آنچه نظريه ي جهاني شدن ادعا مي کند، گسترش فنّاوري هاي جديد، به ويژه تلويزيون ماهواره اي، مرزبندي هاي ملي را از ميان بر نداشته است؛ زيرا دولت ها، شرکت ها و مخاطب رسانه ها کاملا ًريشه در واقعيت هاي محلي ومنطقه اي خود دارند.
3- جايگاه دولت ها در سطح بين المللي
4- توليد توزيع برنامه هاي رسانه ها
محصولات رسانه ا ي که بتوان آنها را جهاني ناميد قطعاً وجود دارد، اما ويژگي آنها وابسته به بازارهايي است که در کشورهاي ثروتمند وجو د دارند،اگرخاستگاه برنامه هاي رسانه ا ي کشورهاي فقير ترباشداين برنامه ها قبل ازاينکه به محصولات جهاني تبديل شوند به منظو رسازگارشدن با ذوق وسليقه ي ملل ثرو تمند ترتغييرمي يابنداين مسئله حتي وقتي رخ مي دهدکه خاستگاه محصولي در کشوري ثروتمند است و به واسطه ي کشوري ديگرجهاني مي شود. حتي سرمايه هاي رسانه اي بي خانمان در نهايت برقدرت هاي قانوني وسياسي دو لت هاي خاص مبتني هستند.
جهاني شدن يا سرمايه داري
افزون بر موارد بالا، مسئله اي که درباره ي نظريه جهاني شدن وجود دارد، اين نيست که اين نظريه اعتبارچنداني ندارد؛ اين نظريه، همانند همه ي نظريه ها، به پديده هايي خاص توجه مي کند و از پديده هاي ديگرغفلت مي نمايد. درباره جهاني شدن بايد گفت که اين نظريه به جابه جايي بين المللي و تبادل فرامليتي توجه مي کند. پديده هاي واقعي وجود دارند و تا آنجا که حساسيت ما را برمي انگيزند، به ويژه در قلمرو اقتصاد، سهم ارزشمندي دارند، اما اين توجه و تمرکز بدون هزينه نخواهد بود و هزينه ي آن توجه به ملاحظات قدرت ونابرابري است که موضوع هاي سنتي علوم اجتماعي تلقي مي شوند و درنظريه اي که بررسي شد محوري به شمارمي آيند. غفلت ازاين عوامل به تصوير بسيار مخدوش ازجهان معاصر منجر مي شود.
همان گونه که پيشاپيش خاطرنشان شد، نظريه ي جهاني شدن، بعضي ازپديده هاي واقعي را ناديده مي گيرد که تبيين آنها اهميت بسياري دارد؛ براي مثال يکي از اين پديده ها مهاجرت درسطح جهاني است؛ مهاجرت به کشورهاي ديگر کماکان واقعيت سياسي واجتماعي محوري درجهان معاصراست. براي نمونه، در سال 2001م، نيم ميليون نفر به بريتانيا مهاجرت کردند و دردهه ي 1993- 2002م، 3,9 ميليون نفروارد اين کشورشدند و 2,5 ميليون نفرآنجا را ترک کردند. جا بجايي جمعيت درامريکا بسيار بيشتراست. ازاين رو آشکاراست که مهاجرت بين المللي يکي از ويژگي هاي مهم جهان معاصر به شمار مي آيد. اما اين تصورکه چنين جابه جايي هايي، که درجاي خود مهم هستند، نشان دهنده ي تحرک وجابه جايي شمارعظيمي ازافراد دردوران اخيرند اشتباه است. تغيير و جابجا عظيم جمعيت در25سال اخيربه همان ميزاني است که در قرن نوزدهم در بريتانيا اتفاق افتاد.اين جابجايي ها در درون يک کشور و از روستاها وحاشيه ها به شهرها رخ داده اند.مي توان به راحتي مشاهده کرد که ميليون ها نفردرحال جابه جايي هستند، اما جابجايي آنها بيشتر در درون کشورهاست ونه ميان کشورها واين نشان دهنده ي تداوم فرايندي است که از قرن هيجدهم به بعد رخ داده است.
اين جابجايي ها دردرون کشورها، ميان افرادي که ممکن است بسيارمتفاوت از يکديگر باشند اما مجبورنيستند ازمرزهاي جغرافيايي - سياسي عبور کنند، ميزان مهاجرت بين المللي را تحت الشعاع قرار مي دهند. ازاين نظر، رسانه هايي که مختص به مناطق جديدند ازاهميت برخوردارند. دليل اين انديشه و باور وجود ندارد که الگوهاي رسانه اي شهرها درکشورهاي درحال توسعه، که به خاطرمهاجرت داخلي عظيم درحال انفجارند، درحکم ابژه هاي مطالعه از توجه اندکي برخوردارند يا بينش هايي را ايجاد مي کنند که براي فهم ما از تجربه ي بشرارزشمندي کمتري دارند.
اين واقعيتي شگفت انگيزاست که درحالي که بخش عظيمي ازانرژي و تلاش به مطالعه ي زندگي فرهنگي مهاجران درميان کشورها اختصاص يافته است، توجه اندکي صرف اين پديده هاي بسياربزرگ شده است. دودليل براي اين غفلت وجود دارد: نخست اينکه اگر به مقصد و هدف مهاجرت بين المللي در بيست سال اخيرتوجه کنيم، درمي يابيم که چنين مهاجرتي در کشورهاي توسعه يافته، به ويژه استراليا، امريکاي شمالي و اروپا رخ داده است. دربسياري ازکشور هاي درحال توسعه، چنين مهاجرتي نسبتي از جمعيت را به خود اختصاص داده است حتي وقتي تعداد افزايش مي يابد.آشکاراست که چنين پديده اي، نوعي تحول جديد دراستراليا ياامريکا وحتي اروپا نيست، بلکه پديده ا ي عادي است که به طور روزافزون آشکارمي شود. دليل اينکه چرا پژوهشگران براين موضوع تمرکز مي کنند و نه بر تغييراتي که درسطح گسترده تر در آسيا و جاهاي ديگراتفاق مي افتد صرفا ًکوته بيني و تنگ نظري است؛ دليل دوم اين است که اين گذربه شهرها، نشان دهنده ي ناتواني نظريه ي جهاني شدن ازتبيين مهم ترين ويژگي هاي جهان معاصراست. به محض اينکه اين پديده درحکم تجربه ي مهاجرت عظيم در جهان معاصرمدنظر قرار گيرد وبه رسميت شناخته شود، اين جابه جايي عظيم جمعيت ما را مجبور مي سازد به بازنگري درباره ي نظام اجتماعي اي دست زنيم که اين پديده در آن اتفاق مي افتد. اين پديده، صرف نظر از برخي فرايندهاي تازه اي که ازپويايي منحصر به فرد و بي سابقه برخوردارند، فوق العاده براي ما آشناست. جابه جايي ازحومه ها وروستاها به شهر، يکي از نتايج ديرينه و ريشه دار توسعه و گسترش سرمايه داري است. حال شاهديم که کشتي هايي پُر از ايرلندي ها، آلماني ها، ايتاليايي ها و بقيه ي اتباع کشورهاي اروپايي به سمت نيويورک حرکت مي کنند. مي توان به راحتي به يادآورد که در زمان هايي نه چندان دور، همين کشتي ها بودند که بردگان آفريقايي را از آفريقا به آامريکا مي بردند . همين موضوع درباره ي همه ي پديده هاي ديگري که بررسي کرديم صادق است. عامل اصلي اي که اين پديده ها را تبيين مي کند جهاني شدن نيست، بلکه سرمايه داري است آن هم درتازه ترين وفراگيرترين دوره اش(1).
پي نوشت ها :
1.اين مقاله برگرفته ازمنبع ذيل است:
Colin Sparks,Development,Globalizationandthe MassMedia ,Sage, 2007,pp.149-187
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}